« هنگامی که در خانه قدم می گذاری ...
گرفتاریهای ذهنت را همراه کفشهایت پشت در ٫
در بیاور ...
و به آنها بخند ...
چرا که تو ...
آرامش خانه را به هیچ قیمتی نمی فروشی !!»

من چنینم، احمقم شاید!
که می‌داند,
که من باید
سنگ‌های زندانم را به دوش کشم
به سان فرزند مریم که صلیبش را،
و نه به سان شما
که دسته‌ی شلاق دژخیمتان را می‌تراشید
از استخوان برادرتان
و رشته‌ی تازیانه‌ی جلادتان را می‌بافید
از گیسوان خواهرتان
و نگین به دسته‌ی شلاق خودکامگان می‌نشانید
از دندان‌های شکسته‌ی پدرتان!...

اگر تو باز نگردی

اگر تو باز نگردی

قناریان قفس٫ قاریان غمگین را

که آب خواهد داد

که دانه خواهد داد ؟

اگر تو باز نگردی

بهار رفته

در این دشت بر نمی گردد

به روی شاخه گل

غنچه ای نمی خندد

و آن درخت خزان دیده تور سبزش را

به سر نمی بندد

اگر تو باز نگردی

کبوتران محبت را

شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد

شکوفه های درختان باغ حیران را

تگرگ خواهد زد

اگر تو باز نگردی

نهال های جوان اسیر گلدان را

کدام دست نوازشگر آب خواهد داد؟

چه کس به جای تو آن پرده های توری را

به پشت پنجره ها پیچ و تاب خواهد داد

...

اگر تو باز نگردی

امید آمدنت را به گور خواهم برد

و کس نمی داند

که در فراق تو دیگر

چگونه خواهم زیست

چگونه خواهم مرد ...

عروسک

هنوز عروسکی هست برای بوسیدن!

 

و عشقی برای حوصله سر رفتگی ها

 

و غروری برای شکستن

 

و اخمهایی همیشگی پشت نقاب نا مرعی وجدان

 

و یک تو...که مخاطب حرفهایمی.

 

و فردا خواهد آمد مثل امروز

 

و من کاغذ کوچک تا خورده ام را

 

روی میز می گذارم تا بخوانی.

آموخته ها

آموخته ام که...

بهترین کلاس درس دنیا محضر بزرکترهاست

آموخته ام که...

وقتی عاشق می شوم ، عشق خودش را نشان می دهد

آموخته ام که...

وقتی سعی می کنی عملی را تلافی کرده و حسابت را با دیگری صاف کنی،

تنها به او اجازه می دهی بیشتر تو را برنجاند.

آموخته ام که...

هیچ کس کامل نیست مگر اینکه در دام عشق او اسیر شوی.

آموخته ام که...

هر چه زمان کمتری داشته باشم ، کارهای بیشتری انجام می دهم.

 

آموخته ام که...

اگر یک نفر به من بگوید ،“ تو روز مرا ساخته ای” روز مرا ساخته است

آموخته ام که...

وقتی ، به هیچ طریقی قادر نیستم کمک کنم ، می توانم برای او دعا کنم

 

آموخته ام که...

هر چقدر آدمی نسبت به جبر زمانه اش جدی باشد ، اما همیشه نیاز به دوستی

دارد که بتواند بدون تکلف و ساده لوحانه با او بر خورد کند.

 

آموخته ام که...

گاهی اوقات همه ان چیزی که انسان نیاز دارد ، دستی برای گرفتن و قلبی

برای درک شدن است.

 

آموخته ام که...

باید شکر گزار باشیم که خداوند هر انچه را که از او می طلبیم ، به ما نمی دهد

آموخته ام که...

 

زیر ظاهر سر سخت هر انسانی فردی نهفته ، که خواهان تمجید و دوست

داشتن است.

آموخته ام که...

زندگی سخت است اما من سخت ترم.

آموخته ام که...

وقتی در بندر غم لنگر می اندازی ، شادی در جای دیگر شناور است.

آموخته ام که...

همه خواهان آنند که در اوج قله زندگی کنند ، اما همه شادیها و پیشرفتها

زمانی رخ می دهند که در حال صعود به سوی آن هستی.

آموخته ام که...

پند دهی فقط در دو برهه از زمان جایز است ، زمانی که از تو خواسته می شود

و هنگامی که خطری زندگی کسی را تهدید می کند.

عاشقی

اگر در کهکشانی دور دلی در صد سال یک لحظه یاد من کند بی شک در تمامی لحظات عمر دل من برای او می تپد پر شور.


**********

سلام دوستان عزیز . بعد از مدتهای طولانی غیبت ناخواسته دوباره اومدم ولی این دفعه تنها نیستم.  
از امروز دوست جونمم اینجا با من می نویسه.......
امیدوارم که خوشتون بیاد.....

زندگی حس غریبی است....
راستی شما چی فکر می کنین؟ من که این حرف رو قبول دارم.

چون رود
پیچان و پرخروش بسویت شتافتن
چون موج
سرکوفتن به سنگ و بسوی تو تاختن
ماهی شدن
در پیچ و تاب رود
با موج های تند
ماهی شدن به آبی دریاها
پیوستن به بیکرانه ای اقیانوس
تنها یک آرزوست
000
و
اشتیاق رفتن با موج‌های تند
این آرزوی کهنه پیوستن به رود
عصیان در گذشتن از مرزهای پیر
این خواهش گریز
عمریست با منست.
عمریست همچون سنگ
بر سنگلاخ بستر رودی که زندگی است
افتاده ام نظاره گر موجهای تند
آماج بی‌تحرک شلاق‌های آب
و
آرزوی رفتن و پیوستن
رویای کهنه‌ایست پرافسون و ماندگار
رویای ریزش مداوم باران است
بر تخته کویر.
ماندن !
تنها حقیقت است.

خاصیت عشق

صدا کن مرا....
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که
در انتهای صمیمیت حزن میروید.
در ابعاد این عصر خاموش
من ار طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
و تنهایی من
شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی‌کرد....

و خاصیت عشق این است.

***
این متن رو به این خاطر آوردم که اولا : به سهراب خیلی ارادت دارم
و دوما که یه خورده مهمتره اینه که .......

***
راستی تا یادم نرفته نازنین عزیز یه متن جالبی تو بلاگش گداشته که اگه نخونینی از دستتون میره و اگه اجازه بده میارمش اینجا
منتظر یاری سبزتان هستم.
سبز و پیروز باشید

من کی هستم؟؟؟؟

سلام به همه دوستان عزیز
من بر خلاف همه با معرفی خودم شروع به نوشتن نکردم.
شاید این کار من کمی عجیب باشه اما من می‌خوام قبل از اینکه من رو بشناسین با سبک نوشتنم آشنا بشین و به من بگین که من چه جور آدمی می‌تونم باشم.
خوب اینم یه جور شروع کردنه.
من منتظر راهنمایی های همه شما دوستان هستم
تا بعد