- زنی سعادتمند است که مطیع " شوهر" باشد. ( ضرب المثل یونانی )
در موقع خرید پارچه، حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن . ( ضرب المثل آذربایجانی )
اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)
ازدواج کردن وازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )
با زنی ازدواج کنید که اگر " مرد " بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)
با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)
پیش از ازدواج چشم هایتان را باز کنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. ( فرانکلین )
ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل! ( تن )
قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر)
ازدواج کنید، زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یک همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. ( سقراط)
مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. ( کارول بیکر)
من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . ( آگاتا کریستی)
هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی کند. ( ضرب المثل اسکاتلندی)
با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن . ( ضرب المثل آلمانی )
زندگی بدون عشق، به درختی می ماند بدون شکوفه و میوه. عشق بدون زیبایی، به گلهایی می ماند بدون رایحه و به میوه هایی که هسته ندارند ...
زندگی، عشق و زیبایی، یک روحند در سه بدن که نه از یکدیگر جدا می شوند و نه تغییر می کنند.
هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد، از پی اش بروید،
هر چند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که بالهایش شما را در بر می گیرد، تسلیمش شوید،
گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.
وفتی با شما سخن می گوید باورش کنید،
گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد، همانگونه
که باد شمال باغ را بی بر می کند.
زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان می گذارد، به صلیبتان می کشد.
همانگونه که شما را می پروراند، شاخ و برگتان را هرس می کند.
برای خاطر عشق به من بگو، آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه
می کشد، نیرویم را می بلعد و اراده ام را زایل می کند؟
خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت درازمدت و باهم بودنی
مجدانه است. عشق ثمره خویشاوندی روحی است و اگر این خویشاوندی
در لحظه ای تحقق نیابد، در طول سالیان و حتی نسلها نیز تحقق نخواهد
یافت.
محبوبم، اشکهایت را پاک کن! زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما
را خادم خویش ساخته، موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی
می دارد. اشکهایت را پاک کن و آرام بگیر، زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم
و برای آن عشق است که رنج نداری، تلخی بی نوایی و درد جدایی را تاب
می آوریم.
جبران خلیل جبران
زندگی بدون عشق، به درختی می ماند بدون شکوفه و میوه. عشق بدون زیبایی، به گلهایی می ماند بدون رایحه و به میوه هایی که هسته ندارند ...
زندگی، عشق و زیبایی، یک روحند در سه بدن که نه از یکدیگر جدا می شوند و نه تغییر می کنند.
هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد، از پی اش بروید،
هر چند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که بالهایش شما را در بر می گیرد، تسلیمش شوید،
گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند.
وفتی با شما سخن می گوید باورش کنید،
گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد، همانگونه
که باد شمال باغ را بی بر می کند.
زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان می گذارد، به صلیبتان می کشد.
همانگونه که شما را می پروراند، شاخ و برگتان را هرس می کند.
برای خاطر عشق به من بگو، آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه
می کشد، نیرویم را می بلعد و اراده ام را زایل می کند؟
خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت درازمدت و باهم بودنی
مجدانه است. عشق ثمره خویشاوندی روحی است و اگر این خویشاوندی
در لحظه ای تحقق نیابد، در طول سالیان و حتی نسلها نیز تحقق نخواهد
یافت.
محبوبم، اشکهایت را پاک کن! زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما
را خادم خویش ساخته، موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی
می دارد. اشکهایت را پاک کن و آرام بگیر، زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم
و برای آن عشق است که رنج نداری، تلخی بی نوایی و درد جدایی را تاب
می آوریم.
جبران خلیل جبران
در کلاس روزگار
درس های گونه گونه هست:
درس دست یافتن به آب و نان!
درس زیستن کناره این و آن.
درس مهر,
درس قهر,
درس آشنا شدن.
درس با سرشک غم ز هم جدا شدن!
در کناره این معلمان و درس ها,
در کناره نمره های صفر و نمره های بیست;
یک معلم بزرگ نیز
در تمام لحظه ها تمام عمر!
در کلاس هست و در کلاس نیست!
نام اوست: مرگ!
و آنچه را که درس می دهد ;
((زندگی)) است!
فریدون مشیری
خدایا
من در کلبه فقیرانه
خود چیزی دارم
که تو در عرش کبریایی خود نداری
من همچون توئی دارم
و تو همچون خودت نداری
دهه اول محرم هم گذشت. بعضی ها توی این ایام به حسینیه ها و تکایا رفتند و در رثای سالار شهیدان به عزاداری پرداختند.
اما حالا که این دهه گذشته لازمه کمی بیندیشیم و ببینیم که آیا فقط باید در همین ده روز به یاد حسین و یارانش باشیم و بعد به همون زندگی سابق خودمون ادامه بدیم و بریم تا سال بعد و یا اینکه همیشه حسینی باشیم......
به امید اینکه همیشه در اخلاق و کردار حسینی و حسین گونه باشیم.
یا حق
در روایات معتبر شیعی آمده است که پس از عاشورا، سکینه، دختر نونهال حسین (ع)، آن لحظه که پیکر مجروح و پاره پاره پدر را شناخت، از سوزش دل، چنان ناله ای برکشید که بیهوش بر جای ماند... چون به خود آمد، روی به سوی جماعت، شعری با مضمون زیر را به نقل از پدر نوحه کرد:
رهروانم!
هر دمی کز تشنگی لب بر زلال آب آرید
از لبان تشنه من وقت رفتن یاد آرید
ور ز جور روزگاران کشته ای برخاک آید
یا غریبی بی کس و تنها ز یاران باز ماند
شبنم اشکی به یاد غربت من برفشانید
هم بیاد قصه من نغمه ها از دل برآرید
هر زمان پرسید از احوال من ناآشنایی
نوحه های کربلا بر گوش جانش بازخوانید
خفتگان با نغمه های نی نوا هشیار دارید
یاد آرید از حسین، قربانی ظلم و تباهی
تا رها گردد بشر، او کشته شد، با بی گناهی
من حسین، فرزند زهرا و علی سبط رسولم
تاختند بر پیکر صد پاره ام، زنهار از این قوم ریایی
رهروانم! پیروانم! شیعیانم! دوستانم!
کاش می بودید و می دیدید ظلم دشمنان را
روز عاشورا به دشت نینوا جور سگان را
من برای کودک ام آبی طلب کردم، ندادند
تیر زهرآگین به کام تشنه اصغر نشاندند
تشنه بود اصغر ولی با خون خود سیراب گردید
شب دلان، تیر سه شعله بر گلوی او فشاندند
داد از این جور و ستم، فریاد از این قوم ستمگر
کوه نالان، صخره لرزان، دشت و دریا گشته طوفان
خون نشست بر هر افق زین جور بر آل پیمبر
زخمه ها بنشست بر قلب رسول از این همه ظلم و تباهی
هر دمی، لعنت بر این ابلیسیان، اف باد بر این زندگانی