در کلاس روزگار
درس های گونه گونه هست:
درس دست یافتن به آب و نان!
درس زیستن کناره این و آن.
درس مهر,
درس قهر,
درس آشنا شدن.
درس با سرشک غم ز هم جدا شدن!
در کناره این معلمان و درس ها,
در کناره نمره های صفر و نمره های بیست;
یک معلم بزرگ نیز
در تمام لحظه ها تمام عمر!
در کلاس هست و در کلاس نیست!
نام اوست: مرگ!
و آنچه را که درس می دهد ;
((زندگی)) است!
فریدون مشیری
سلام!
هیچی نیست واسه گفتن! از اون لحظاتیه که حرفام تموم شدن یهو! فقط کاش الان آن بودی! همین.
راستی ؛ لازم نیست همیشه با چشم بسته تصور کنی! گاهی لازمه چشمات باز باشه تا از هر لحظه برای فهمیدن اطرافت عقب نمونی! اونوقته که میفهمی تصور با چشمای باز چقدر مفیدن!!
از اینکه به وبلاگ خودت لطف داری ممنونم...
باز هم مثل هر روز آپ کردم ...
سلام آقا کیوان.راستش در مورد شعر فریدون مشیری که نمی شه نظر داد چون عالیه اما به حسن انتخابت آفرین می گم. در ضمن مطالب وبلاگت رو یه مرور کردم ناز بودند.
موفق باشی و شاد
سلام کیوان جان
انتخاب قشنگی از فریدون مشیری بود . مثل همیشه وقتی به وبلاگت سر می زنم پر می شوم از عشق
شاد باشی
مرسی که بهمون سر زدید. بازم بیایید. آپدیت کردیم.
وبلاگ زیبایی هم دارید
سلام...من لینکتون رو در وبلاگ قرار دادم...خوش باشید.
انتخاب قشنگی بود...